ماهان نفس مامان و باباماهان نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 9 روز سن داره

ماهان همه ی زندگی مامان الهام و بابا محمدرضا

چشم های تو به من می بخشد شورِ عشق و مستی

 عع

 

hh 

پسرم بی شک جهان را به عشق کسی آفریدند...چونکه من آفریده ام از عشق جهانی برای تو.....ای مهربان ترین مخلوق عالم...در زمین آسمانی میشوم وقتی نگاهش میکنم............شکرت خدا

 

 

 

سبزی چشم تو –

- دریای خیال

پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز

مزرع سبز تمنایم را .

ای تو چشمانت سبز

در من این سبزی هذیان از توست

سبزی چشم تو تخدیرم کرد .

حاصل مزرعه سوخته بَرگم از توست

زندگی از تو و مرگم از توست.


 

دایره لغات بامزه ی ماهان

یه سری از کلماتی که خیلی بامزه میگی رو یادداشت میکنم که همیشه تو ذهنم بمونه و بعدا خودت بخونی و کیف کنی بهت میگم اسمت چیه؟؟؟ میگی:مانـــــــــــان میگم چندسالته؟؟؟ میگی: دوووووو  تیتاق:اتاق نینوم:بیرون نینام:لیوان بقیه در ادامه مطلب قاقوق: قاشق دغ : دوغ آغ: آب ببض : مرض ممق: احمق (این دوتا رو نمیدونم از کجا یاد گرفتی خخخخخخخخ) الل : عسل آی : دایی ایدی : مهدی ماما لی لی : مامان الی مامان لولی : مامان زهره آدی داس : عمه اعظم (خودمم هنوز ربطشو نفهمیدم ههههههههههه ) عنوم : عمو هنوم : حموم ادا : غذا بابا ایدا : بابا رضا بابا حودی : بابا حسین آدی الا : آجی زهرا ددوری...
27 تير 1393

ماهان و ساینا ---خرداد 1393---

عکسایی که میذارم مربوط میشه به 15 خرداد که من و شما و بابایی با هم دیگه رفتیم اصفهان خونه دایی غلام عزیز اونجا دختر دایی عزیز هم همراه دختر نازش ساینا جون اومده بودن و شما خیلی بهت خوش گذشت کلی با ساینا بازی کردی ساعت 3 بعد از ظهر بود که همه اهالی منزل به خواب (خواب که چه عرض کنم خلسه بود انقد عمیق بود) خوش بعد از ناهار فرو رفتند فقط من و مامان ساینا بخاطر شما دو تا وروجک که خیال خواب نداشتید نتونستیم بخوابیم برای همین شما رو برداشتیم با هم رفتیم پارک  خییییییییییییلی خوش گذشت و شما دوتا هم خیلی بازی کردید عکسا هم مربوط به بازی شما دوتا تو پارکه       بقیه عکسا رو در ادامه مطل...
27 تير 1393

ماهان و عسل تیر ماه 1393

این عکسا مال یه روز خوب هست که با خاله اینا و مامان اینا رفتیم خونه روستای خونه ی مادر بزرگ عزیز  که خیلی سر سبز و قشنگه و هنوز بافت سنتی خودشو تا حدودی حفظ کرده توش پر از درختای قشنگه درخت گردو ، درخت شاه توت ، سنجد ، زردآلو و ... شما و عسل خانوم حسابی تو حیاط بازی کردید و بهتون خوش گذشت روز خیلی خوبی بود انشاالله خدا مادربزرگ رو برامون حفظ کنه   شما اینجا گیر داده بودی مثل عسل موهاتو خوشگل کنی   بقیه عکسا رو در ادامه مطلب ببینید                 اینجا عسل خانوم رو شما با شن حمام کردی ...
27 تير 1393

زیبا و خواندنی

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر با اعتماد، زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو ایمانت را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن زندگی شگفت انگیز است فقط در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی مهم این نیست که قشنگ باشی قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر كوچك باش و عاشق ... كه عشق، خود میداند آئین بزرگ دانستنت را بگذار عشق خاصیت تو باشد، نه رابطه خاص تو با کسی موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن هر روز صبح در آفریقا، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچرد آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد...
4 تير 1393

مهربانی خداوند

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم… خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان بنده: خدایا ! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟ خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد! خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله بنده: خدایا هوا سرد...
4 تير 1393

داستان پندآموز درباره قرآن

مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند. سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بو...
4 تير 1393

برای تو...

برای تو می نویسم  برای تویی که تمام تنهاییم پراز یادتوست  برای تویی که احساسم از آنِ وجود نازنین توست  برای تویی که تمام هستی ام درعشق تو غرق شده  برای تویی که هرلحظه دوریت برایم مثل یک قرن است  برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه من است  برای تویی که عشقت معنای بودنم است  برای تویی که غم هایت معنای سوختنم است    ...
4 تير 1393

عشق بدون تو معنا نداره ....

خـــــــــــدایــــــــــــــــــا هــــــــــفـــــــــــت میـــــــــــلیـــــــــــــــــــــــارد نـــــــــــفـــــــــــــــــــــــر مـــــــــــــــــــال تـــــــــــــــــو  ایـــــــــــــن دو  نــــــــــــــــــــــــــــفــــــــــــــــــــــــــــــر مـــــــــــــــــــــال مــــــــــــــــن    پسرک نازم...ماهانم... دوستت دارم همه ی وجودم محمدرضای من .... عاشقتم همسر عزیزم   ...
4 تير 1393

من و تو = ماهان

خوابیدن میان دستان تو بیدار شدن روبه روی چشمان تو دیدن لبخند هر روزه ی تو گرفتن دستان گرم تو سر بر بازوی تو نهادن سرت را به سینه فشردن راه رفتن بازو به بازو کنار نگاه تو این است تنها آرزوی من, رویای همه ی شبهای من..   ...
20 خرداد 1393